خاطرات بعد از تولد
علی عزیزم این روزها درگیر سرماخوردگیت هستم به خاطر سرماخوردگیت حسابی بهونه گیرشدی یک هفته ای هست جایی نرفتم تا انشاا... حالت بهتر بشه امیدوارم خیلی زود در نبرد با ویروسها پیروز بشی و دوباره مثل قبل پرتحرک و پر نشاط بازی کنی امروز یاد اون شبی افتادم که بندنافت افتاد ؛هفتمین شبی که به دنیااومدی بندنافت افتاد،اون شب عزیز هم خونمون بود تا ساعت 4 صبح گریه کردی و هرسه ما تا صبح بیدار بودیم پسر گلم از وقتی به دنیا اومدی عزیز خیلی زحمتت رو کشید ،از لحظه تولدت بالای سرت بود و همه کارهات رو انجام داد،آخه مامان سزارین شده بود و تا مدت زیادی به خاطر جراحب نمیتونست کارهات رو انجام بده،وقتی 14 روزه یودی سنتت کردیم بازم تا چندروز عزیز همه کارهات ...
نویسنده :
سمیه
22:14